شیدا جونمشیدا جونم، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

گل زندگی ما

یه مهمونی خونگی برای تولد گل دخترم

عزیزم یه مهمونی خودمونی برای تولدت گرفتیم که فقط خانواده بابایی بودن . خانواده عمو امیر و خانواده عمه سمیه و مامان جون و آقاجون اومدن شب دور هم بودیم و شام و کیک خوردیم و برات کادو آوردن  آقاجون و مامان جون 200 هزار تومن پول دادن دستشون درد نکنه  عمو امیر یه انگشتر ست گوشواره گلی آوردن دستشون درد نکنه  عمه سمیه یه سکه پارسیان 700صوتی آوردن دستشون درد نکنه  خلاصه بهت خیلی خوش گذشت برات چند تا عکس میزارم که یادت بمونه عزیزم  ...
19 آبان 1392

واکسن یکسالگیت

امروز با 8 روز تاخیر رفتیم واکسن یکسالگی ات رو با مامامان جون زدیم اولش گریه کردی ولی بعدش نه امروز به خاطر آلودگی هوا مدارس تعطیله من زود میام خونه پشت میمونم  گل دخترم خیلی دلم برات تنگ شده دختر خوبی باش تا مامانی بیاد پیشت. 
19 آبان 1392

یکساله شدنت مبارک

عزیزم تولد یکسالگی ات مبارک  برای تولدت از ماههای قبل کلی تدارک دیده بودم و نقشه های رنگ و وارنگ داشتم که متاسفانه 20 روز مونده به تولدت مامانی فوت کرد که خیلی ناراحت شدیم و نشد که برای گل دخترم تولد بگیرم.خیلی دلم میخواست برام تولد میگرفتم ان اشااله سال بعد جبران می کنیم . خیلی دوست دارم شیدا جونم، روز به روز شیرین تر میشی عزیزم الان دستتو می گیری به مبل و دیوار و خلاصه به همه جا و همش در حال تاتی کردنی فقط یه کمی ترسو هستی میری جلو میز تلویزیون و میگی  می خوای بیای بغل من البته با تاتی کردن ولی اگه دستتو نگیرم نمیای و از جات تکون نمیخوری . امیدوارم سالهای سال زنده باشی و خوشبخت  حالا تصمیم دارم ببرمت آتلیه...
11 آبان 1392
1